فلقی دیگر...
دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۰۶ ق.ظ
این روزها که درگیر مادری و از شیر گرفتن طفل دوساله ام هستم، کاش می شد می نوشتم. می نوشتم از اینکه حس مادر به فرزند چیست و چرا هست و قرار است بودنش چه بکند با مادر، با فرزند...
اینکه تو داری از یک مرحله به مرحله ی بعد می روی، و من، و چه خبر است...
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل ما بین که کوه الوند است...
- ۹۸/۰۷/۰۸
شنیدم خیلی سخته ّّّّّّّّّّ...البته دیدنش رو هم دیدم..
داداشم رو بردیم خونه عمم من هم باهاش رفتم تا از مامانم یکم دورشه شیر خوردن از سرش بیوفته...
خوب بود ولی فک کنم اثر خوبی نداشت ..هنوز که هنوزه داداشم اویزون مانانمه همش...