هو اول و الآخر
آدمای خیلی نزدیک به تو، گاهی، حتی اگر خیلی خیر تو رو هم بخوان، به اندازه ی منطق و بینش و فهم و شعور خودشون، خیرت رو خواهند خواست. نه بیشتر. پس ممکنه اونچه برای تو خیر می پندارند حتی، شری بشه برای تو. و اونچه برای تو از محبت تدبیر می کنند بلایی بشه برای امتحان تو. اون حسودا هم که تکلیفشون روشنه، حتی اگر تو نشناسیشون، و تکلیف تو در بدو امر باهاشون روشن نباشه. دیر یا زود کسی که یک عمر توی جلد دوست با تو معاشرت می کنه. و تو هیچوقت ظن بد جنسی و کمان حسودی و خیر ناخواهی بهش نمی بری، چون خودت اهل مکر و آزار دیگران نبودی، زهرحسادتش رو توی وجودت می ریزه و می فهمی که زیر این جلد دوستانه چه بد خواهی قرار داشته.
دلگرمی آدم به اینه که هیچ اثری از هیچ موثری بی اذن الله نیست. و ما تسقط من ورقه الّا باذن الله. این ها هم مامورن، مامور امتحان کردن ما. بعضا ماموریت خودشون رو اما نمی دونن. به قدر وسع فهم و تلاششون برای فهم مورد محاسبه قرار خواهند گرفت، چون اختیار هم دارند!
پس دلخوری از آدم ها بعد از یه مدت دیگه خیلی رنگ و لعابی برای تو نخواهد داشت. فقط بین آدم ها حس بی پناهی محض می کنی. حس می کنی اینا هیچکدومشون نمی تونن اونطوری که تو نیاز داری، و انتظار داری، باشن. بعدشم عمیق تر از همیشه می فهمی یار اول و آخر خداست. بقیه روابط بازی بازیه. البته! وظیفه داری خوب بازی کنی. پس نه خیلی بسوز، نه خیلی مشعوف شو. که احوال هرکسی به غیر از خدا قبض و بسط داره، و دل بستن و وابستگی و توقع و انتظار داشتن به/از هر کسی به غیر از خدا تو رو آشفته می کنه...
+ البته شکی در این نیست که برای رسیدن به بام بلند نردبانی لازمه و نردبان رسیدن به بام بلند بندگی خدا، اولیاءالله هستند. می خوام بگم هرچی یه نفر به خدا نزدیک تر باشه، بیشتر رنگ و بوی خدا رو می گیره، و هرچی بیشتر رنگ خدا رو بگیره، و خدایی تر باشه، قابل اعتمادتر می شه و می تونی روشون حسابکنی اولیای خدا رو...
++ ان شاءالله اینم یادم نمی ره که من هم برای دیگران یک دیگری هستم. ممکنه زمینه ی امتحانشون بشه رفتار و تدابیر من. پس اعوذبالله من کل شر و من کل اثم و من کل بلیه...
+