بسیار پیش از این
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ
دارم دفتر و کتاب های ایام شباب(کودکی و نوجوانی)رو می خونم. خنده، گریه، داد، حرص، نگاه عاقل اندر سفیه، حس جاهل در مقابل فقیه، احساسات بس ترمز، باترمز، اوج، فراز، فرود، انتظار، دعا، شعر، نامه بازی با رفقا، نامه بازی با حضرت خدا...
و خلاصه یه عالمه اتفاق دیگه رو دارم تجربه می کنم. دارم می میرم. بعد مرگم این برخی چرندیات و برخی احساساتیات و برخی منطقیات و برخی خیلی چیزای دیگه ایات می افتن دست کی؟
به عنوان ورثه ی خودم افتادم به جان گذشته م...
بین اون من و این من ارتباط زیادی هست، و جز خودم کسی از پس اینهمه کاعذ بر نمیاد احتمالا...