صحبتِ جانانه

الآن که شما نشستید و دارید این پست رو می خونید، دوست من توی بیمارستانه. خودش می گه؛ شب های بیمارستان خیلی دلگیرند. به حق فاطمه ی زهرا امیدوارم که دل این دوست عزیرم نگیره امشب و یک شب آرام و بی نظیر رو تجربه کنه. از خدا بهتر از ایناشم می شه خواست. فردا که بعضیهاتون سر کلاس نشستید و یا سر کار هستید و یا سرگرم هزار و یک کار دیگه هستید، دوست من توی اتاق عمله. جراحی مغز. توی همون حالتی که الآن بیان دستتونو گرفته آورده پای این پست لطفا اول یک سجده ی شکر برای سلامتی و همه ی نعماتی که خدا بهتون داده به جا بیارید و بعد هر قدر در توان دارید برای این دوست من صلوات بفرستید و دعا کنید تا از این عمل چند ساعته رخت سلامتی بر تن کرده بیرون بیاد. بی شک دعا برای بنده های خدا چندین برابرش برای خود ما اجابت می شه. معامله ای هم که بخوایم برای هم دعا کنیم خیلی سود بردیم از این معامله. اگرچه بهتون قول می دم اگر میشناختیدش عاشقانه هم دعاش می کردید.

فردا از ساعت نه و نیم صبح کرور کرور صلوات های خالصانه تون رو هدیه بدید به پیامبر^{صلی الله علیه و آله و سلم}وخاندان مطهر ایشان که تفضل کنند و دوست عزیز ما رو به رخت عافیت ملبس کنند.

سلامت باشید و سربلند در محضر خدا و دوستانش.

دوستان از همه تون ممنونم، ان شاءالله که سلامت باشید. عمل دوستم با موفقیت انجام شده و حالا توی بخش مراقبتهای ویژه ست تا به هوش بیاد. ممنون می شم به دعاهاتون ادامه بدید تا به کلی آثار این بیماری از تن دوستم رخت ببنده و بره.