خاموش
سالها پیش یک تلنگر بهم وارد شد. اگر برای خوندن جلوی این و ائن نمی سرایی، بسرای و برای کسی نخون! حالا به این چیپی هم نه، در این حد که مثلا اگر هنرت برای جلوه گری پیش چشم این و آن است، این و آن که نظر بگیرند دیگه هنرت چه ارزشی داره و...
همون تلنگر باعث شد دیگه انجمن شعر نرم. شعر نسرایم. نقاشی نکشم. ولی ورزش مثل خون در رگهام جریان داشت، از درس برای نشون دادن یه سرو گردن بالاتر بودن خودم استفاده کردم. من کرم خودنمایی رو داشتم. درمان نشد میل به جلوه گری م با کات کردن ارتباطم با جامعه ی هنر...
کم کم پخته شدم و این میل برام خنده دار شد و تعدیل شدم. ولی ائن سرسختی و اون روحیه ی مبارز خطرناک تخته گاز دستی کشید و رد لاستیک هاش روی آسفالت موند...
حالا سالهاست توی همون نقطه که بعد دستی کشیدن ایستادم موندم، موندم،موندم... حتی رتبه ارشد و دکتری و ال و بل هم با همه دهن پر کن بودنشون چنگی به دلم نمی زد و در مقابل اون سیل خروشان حرکت در من پیش از این، قطره پیش دریا بود...
- ۰۰/۰۹/۲۶
سلام
واقعا آدم گاهی اوقات به قبل خودش خندش میگیره، این که مثلا قبلا چه خصوصیات اخلاقی داشته که الان براش خنده داره، چیا براش مهم بوده که الان اصلا مهم نیست، چیا براش اهمیت داشته که الان نه ....