صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

"بســـمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم"

عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ

وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

بایگانی

هم دنیا

چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ۰۱:۴۱ ب.ظ

از روزی که تصمیم گرفتم تا حرفی برای دفاع از حرف منظم(شعر)ی که نوشتم، پیش خدا نداشته باشم، نظمی ننویسم. به جای اینکه جوابای اماده و استدلاللت حق و کنطقی برای نوشتنم و غنی کنم. خاموش شدم...

اونقدر که دیگه همون حرف حق مستدل رو هم خوردم 

یه قدم زدن بی پایان توی عصر دم غروب توی یه دشت که تا جایی که پاهام توان داره تمام نشه نیاز دارم...

با افق یه کوه دور

و یه نسیم ملایم...

دنیای

  • صحبتِ جانانه

دلی تنگ

سه شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۵۳ ب.ظ

بابا...

دلم پر می زنه...

ولی دو دقیقه بیشتر طول نمی کشه مکالمه ام...

با همین لال قلمی که گرفتم، با همین پر شکستگی 

من از تو بر نگردم...

یادم نمی ره...

روح من به دست باد 

توی همون نگاه کردن به صورتهای فلکی حین رانندگی های شبانه ی شما مونده...

توی همون نفس تازه روی قله های کوه نوردی های پدر دختری  نوجوانی مونده...

بابا...

دلتنگم 

و تنها وقتی مادر شدم حال والد به فرزند رو که درک کردم... تونستم قدر شما رو بدونم...

دریای خلیج فارس... رودخانه ی نامه های جمعه...

دور دورهای بی مقصد طووووولانی توی دشت ها کوه ها...

پیاده...

سواره...

خدای بابا، بابا را عزتمند بدار، تا ابد،،، بابا را سلامت نگه بدار تا آخر...

 

نفس تازه ی بعد از باران و دنبال تو توی دشت ها سوال پرسیدن و جواب شنیدن ...

 

بابا...

بی نهایت دلتنگم...

 

 

 

 

سایه ی پدر را اگرچه دورم از او بر سر ما حفظ بفرما خداوندانزدیک شدن هم فضل تو و رزق لا یحتسب بنده ی تو است

 

  • صحبتِ جانانه