صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

"بســـمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم"

عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ

وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

بایگانی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

یاد

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ

چقدر بچه بودم، چقدر بچه...

درست همون اندازه ای بودم که هشت سالم بود!

همون بچه ی هشت ساله ی رهایِ زنده دلِ پر شور،

همونی که بیشتر عصرا با بادبادکش توی کوچه اینطرف اونطرف می دوید.

فارغ از نگاه ها

فارغ از زمان

فارغ از مکان

دنبال دلِش می دوید طول کوچه رو

افق براش محدود نبود...

پیش از این من همون هشت ساله ی زنده بودم

اونقدر زنده که به چشمه میشد تشبیه ش کرد!

بعد یک مدت مُردم

نبودم

هرچی برگردونی عقب فیلم رو هیچی نمیبینی!

رفته توی لاک خودش

هراتفاقی افتاد درونش افتاده

هر چی بوده توی خودش بوده و بس

بین خودش و خداش

حالا خاک داره کنار می ره

نور می تابه

الحمدلله

  • صحبتِ جانانه