صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

"بســـمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم"

عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ

وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

بایگانی
آخرین مطالب

تمرین جان کندن

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ق.ظ

بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب، افتادن به راه و رفتن، دور...

بعد اون مهمان های عزیز، همسر رفت

آخرین نفر هم داداش بود که رفت

حس کسی رو داشتم که توی قبر گذاشتندش و دارن او رو با خودش و حساب کتابش تنها می ذارن

غربت یه جورایی تمرین جان کندن باشه شاید...

توفیق اجباری به ترک تعلقات...

  • صحبتِ جانانه

نظرات  (۶)

شهر خونه پدری نیستید آره؟ 
عزیزم خدا توفیقاتتو زیاد کنه 
شوهرت نظامیه شاید 
پاسخ:
بله اونجا نیستیم
ممنون از دعاتون

نه نظامی نیست
تمرین سختیه. 
به کرات تجربه اش کردم... 
پاسخ:
همسر و فرزند نزدیک تر هستن و تا هستن اون تنهاییه رو آدم کمتر میفهمه
اون تنهایی ای که باید براش فکری کرد و حتما می رسه
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • تنهایی اولش وحشت داره با خودش (برای من این طور بود، الان هم اول هر تنهایی این طوره) کم کم فکرا و حس های جدید جای وحشت رو میگیرن، اگر بتونی به خدا و کفایتش دل گرم کنیم، وحشت کم میشه و کمتر و البته شاید محو نشه، اما اگر دل آروم نشه و ایمان بر ترس غلبه نکنه، وحشت بزرگ و بزرگتر میشه. واقعا تنهایی های این عالم با وحشت تنهایی عالم موت قابل قیاسه? 
    وقتی یاد خاکسپاری پدربزرگ میوفتم و جسمی که گذاشتنش داخل قبر و تلقینی که داده میشد و وحشتی که سرتا پا من و گرفته بود و قلبی که موقع ریختن خاک داشت از سینه ام بیرون میزد و دلم راضی نمیشد اونجا زیر اون خاک ها تنها بگذاریمش و بریم و سکوت شب که برگشتیم کنار قبرستان و اون تنهایی ... 
    البته از بیرون شب اول قبر زیبایی بود، پایین پای پسر شهید، وسط اون همه شهید توی حیاط امام زاده ...
    نفسم بند اومد الان ...

    تذکر خوبی بود صحبتتون
    پاسخ:
    بودن با بعضیها وحشت انگیزه و نخواستنی
    تنهایی بودن با خود و خداست
    خپد و خدایی که نشناخته باشیم شون برای تنهایی وحشت انگیزن

    خدا بیامرزه پدربزرگتون رو ان شاءالله

    شب اول بالای قبر یکی از بستگان عقرب اومده بود زیر پام
    شوهر خواهرم یهویی پرید و کشتش
  • پیـــچـ ـک
  • سلام
    کجا رفتن؟
    شوهرت رفت سفر یا سر کار؟

    ببین قدر این تنهایی ها رو خیلییی بدون. من ندارمش میفهمم چه گوهر نابیه!
    پاسخ:
    سلام و رحمت رفیق

    رفتن وطن
    شوهرم رفت سرکار

    تنهاییه لازم الاستفاده و قدر دانستنی و گاهی دلتنگ کننده ایه
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • خیلی خوبه که از ابتدا چنین دیدی داشتید نسبت به تنهایی
    ولی من به شخصه همیشه از تنهایی فراری بودم. اونم تنهایی شب 
    ترس وحشتناکی بهم مستولی میشد.


    اوه عقرب ...
    ممنون، خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه.
    این که بعضی ها آماده رفتن هستند و آغوششون بازه خیلی دلچسبه و برای من نوعی باور به این نوع استقبال سخته برای شخص خودم. 
    پدر بزرگ از مدت زمان اندکی قبل فوت کفن شون رو که سجاده نماز شب شون بوده  جمع می کنند و میگذارند داخل کیفی بالای سرتخت شون و میگن آوردم گذاشتم دم دست، به زودی نیاز میشه، بچه ها به زحمت نیافتن برای پیدا کردنش
    پاسخ:
    از ابتدا که نداشتم
    هنوزم دلم می‌گیره یه وقتایی
    ولی بنظرم منطقی میاد حسی که گفتید رو باید داشت دیگه، بلاخره تهش اینه که تنهای تنها آفریده شدیم و تنهای تنها خواهیم رفت
    ذرنی و من خلفت وحیدا...


    خدا بیامرزد شون ان شاءالله
    چون ماها آدم های اجتماعی هستیم و نیاز به دیگران داریم این حس ایجاد میشه
    گاهی اوقات آدم میره توی خیابان تا تردد آدمها رو فقط ببینه 
    ببینه که زندگی در جریانه

    حالا خانواده که جای خود داره
    پاسخ:
    بله همینطوره
    ولی حقیقت امر اینه که تنهایی باید به حساب کتابمون برسیم که تنهاییم روز قیامت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">