صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

"بســـمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم"

عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ

وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

بایگانی

رمان، فیلم، موسیقی؛ هدایتگرانِ کور

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ب.ظ

خوندن رمان در بیشتر اوقات حالِ دلم رو از من می گیره. یعنی دستِ حالِ دلم رو می گیره می بره به سمت و سویی که می خواد. مثل دیدن فیلم و سریال. برای همینه که هفت سالی می شه فیلم نمی بینم، و رمان رو با گذردادن از فیلترهای زیادی می خونم «که البته از این فیلتراسیون تقریبا رمانی دیگه عبور نمی کنه» و خب این خاصیت فیلم و رمان هست، که دست ذهن و دل بیننده و خواننده ی خودش رو می گیره و می بره به جایی که خود این بیننده و خواننده معمولا هیچ نیازی به رفتن به اون محل نداره، و راهِ رفتنش رو تنهایی بلد نیست، و چون خودش تنهایی راه رفتنش رو بلد نبوده در بسیاری از مواقع توی همون عالم ناشناخته مدتها سرگردان می مونه.

رمان و فیلم زاییده ی ذهن خداییست ناقص، خدایی که خوب از سیستم هدایت و تنبیه و تشویق و پاداش و جزا و هزار و یک اسم خدای احد و واحد بی اطلاعه. رمان و فیلم در بهترین حالت اگر از مصدری حکیم صادر شده باشه، یک ابزار قدرتمند و سریع می تونه باشه برای راه بریِ افرادی که هنوز به سطح بالایی از حکمت و معرفت نرسیدن. اما متاسفانه این ابزار نه تنها دست مصدر های حکیم و عالم نیست که مورداستفاده ی تشنه گان هدایت و کمال هم قرار نمی گیره.

بعدا نوشت:

همین قضیه راجع به موسیقی هم صدق می کنه. موسیقی به راه هایی هدایت می کنه، که از بخش تجزیه و تحلیل مغز نمی گذره، در واقع این بخش رو دور می زنه، و یک راست سرِ جای قوانین تصویب شده ی مغز می شینه. اینطوریه که موسیقی صدای زن برای مرد حرامه، و علت رو که بازیابی کنی می بینی؛ موسیقیِ صدایِ زن، غیرت رو در مرد نابود می کنه. این غنایِ حرام، که غیرت مرد رو به باد فنا می ده. همون غنایی ه که هر قدر دلبری و طنازی توش باشه، در محفل خانواده، برای همسر، غیرت مرد رو زیاد می کنه، و مرد رو جوانمرد می کنه.

به طور کلی هنر هایی از قبیل موسیقی، فیلم و رمان بعضا به عنوان ابزاری برای هدایتِ ذهن و روح افراد به سمت و سوهایی خاص و از پیش تعیین شده، استفاده می شه. و به صورت خاص روی "کاریکاتوری بزرگ" و مهم کردنِ جذابیت های جنسی و فرد گرایی تاکید مستقیم و غیر مستقیم می کنه. بعد می بینیم جوانِ مذهبیِ نماز خونِ داعیه دارِ ولایت مداری، در ازدواج فاکتور مهمش می شه جذابیت ظاهری، تا عقده های فرو خورده ی خیابان و فیلم ها و رمان ها و موسیقی ها رو توی منزل باز کنه!

در واقع فرق چندانی بین این جوانِ مذهبیِ ظاهراً سر به زیر و جوان های هرزه وجود نداره! چرا؟ چون قلب و روح نباید حیوان صفت شده باشن، و غرایز نباید به صورت کاریکاتوری و سرطان گونه رشد پیدا بکنند. آخه همه که اون سوپر استارهایِ فیلم ها و رمان هایی نیستن که شما که با جزییاتِ خفن مطالعه و تصور و تخیل فرموده ای! بعدشم! آیا واقعا این شدت از غریزه پرستی درسته؟ لازمه؟ اصالتاً مورد نیازه؟ آیا اگر هوای نفس عنان گیر دل آدم نبود هم آدم جذابیت های غریزی رو اینقدر پر رنگ بهش بها می داد؟ آیا اله تان هوی ست!؟

تصاویر کلوزآپ از صورت زن هایِ هفت قلم آراسته از پشت پرده ی رسانه، پرده های بسیار ظریفی از حیا رو، بی خبر، پاره می کنه. این و هزار و یک حربه ی دیگه که این ابزار های مذکور به کار گرفتند؛  باعث رشد کاریکاتوری و سرطانیه بخش غرایز افراد شده. باعث راحت طلبی هایِ آسیب زا و...

شما فکر کنید یک چیز رو به هیچ عنوان فطرت سالم انسان؛ فطرت دست نخورده ی انسان، نیاز نداره،یا نیازِ بسیار پیش پا افتاده و اندکی بهش داره. بعد این رسانه ها اون چیز رو بزرگ می کنند، درست همونطور که یک عامل آسیب زا نیاز به رشد کاذب در یک سلول در بدن ایجاد می کنه، و سرطان رو ایجاد می کنه. اونوقت این نیاز سرطانیِ کاذب که اصالتی نداره، می شه هم عاملِ درد افراد، هم درمانشون!- البته که به خیالِ دستکاری شده ی خود فرد!- امروزه بسیاری از نیاز هایِ ما اصالت ندارند. و مثل دماغ کاراکترهایِ کاریکاتوری بی رویه برجسته و بی حساب مهم شدن.


  • صحبتِ جانانه