دلم می خواد!
چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ق.ظ
عنوان مسخره ای انتخاب کردم می دونم:|
ولی اون چیزایی که تک تک سلولهای روح و جان من الآن بهشون نیاز داره اینه!(علی الظاهر)
1.دریا، ساحل، اونجا قدم زدن، ساعتها قدم زدن، فکر کردن، دویدن، ایستادن، نشستن، همه ش توی همون ساحل، البته ساحل خلوت!
2. کوه، برم بالا. بشینم، برسم به قله، داد بزنم، گریه کنم، خدا رو صدا کنم. حرف بزنم باهاش. بعد گریه کنم. گریه کنم. گریه کنم تا ...
3. شادی! یه شادیه عمیق! ولی میسر نیست. وقتی اینهمه دل آشفته و چشم گریان توی دنیا هست هر خوشی ای فقط یک لحظه به غفلت خوشیه. بعدش روضه ی مکشوفه اگرچه نعمت بودنش رو خوب بودنش رو با تک تک سلولهات می فهمی و شکر می کنی.
4. یک صحبت جانانه، صحبت جانانه.... جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش؛ کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
یه چیزیو بذار بهت بگم؛ مقصود من از کوه و دریا و دویدن و قدم زدن و گریه و نشاط همون صحبت جانانه هه ست! همون صحبتی که از هوا برام ضروری تره...
ولی اون چیزایی که تک تک سلولهای روح و جان من الآن بهشون نیاز داره اینه!(علی الظاهر)
1.دریا، ساحل، اونجا قدم زدن، ساعتها قدم زدن، فکر کردن، دویدن، ایستادن، نشستن، همه ش توی همون ساحل، البته ساحل خلوت!
2. کوه، برم بالا. بشینم، برسم به قله، داد بزنم، گریه کنم، خدا رو صدا کنم. حرف بزنم باهاش. بعد گریه کنم. گریه کنم. گریه کنم تا ...
3. شادی! یه شادیه عمیق! ولی میسر نیست. وقتی اینهمه دل آشفته و چشم گریان توی دنیا هست هر خوشی ای فقط یک لحظه به غفلت خوشیه. بعدش روضه ی مکشوفه اگرچه نعمت بودنش رو خوب بودنش رو با تک تک سلولهات می فهمی و شکر می کنی.
4. یک صحبت جانانه، صحبت جانانه.... جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش؛ کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
یه چیزیو بذار بهت بگم؛ مقصود من از کوه و دریا و دویدن و قدم زدن و گریه و نشاط همون صحبت جانانه هه ست! همون صحبتی که از هوا برام ضروری تره...
- ۹۴/۰۹/۱۸