صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

جـانـَم بگیــر و صحبتِ جـانانه ام ببخـش

صحبتِ جانانه

"بســـمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم"

عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ

وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

بایگانی
آخرین مطالب

ازدواج

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ق.ظ


آیا این لیاقت ما در مقطع ازدواج هست که دست ما رو در دست شخصی متناسب با اون لیاقت قرار خواهد داد یا اینکه خداوند لیاقت آینده ی ما و فرزندانی که لازمه از وصلت ما به وجود بیایند رو هم در نظر میگیره؟

آیا اختیار ما، اختیارکی در طول اختیار خدای حکیم و البته رحیم و البته تر کریم و غفور و تواب هست، که جنبه ی نمادین در انتخاب همسرمون داره و تنها عاملی از هزااااران عامل موثر در تحقق تقدیر ازدواج ماست؟

یادمه استادی میگفت که اگر در مقطعی که اجل ازدواج داره فرامیرسه شما نمره و امتیازت پایین تر از اونی باشه که لیاقتته، یه همسر با همون نمره که داری گیرت میاد و یه عمر درگیر همونی! مثل کسی که هوش قبولی در دانشگاه برتر در شهر خودشون رو داره ولی در روز کنکور به اندازه ی لیاقتش آمادگی نداره و در یه دانشگاه داغون در یه شهر دور قبول میشه و دیگه مجبوره چهار سال تحمل کنه این رنج رو!

جای دیگه ای میگفت حتی کسانی که همسر خیلی نامناسب و داغونی می دونن همسری که روزیشون شده رو، اگر آنتن دیدشون رو یکم دست کاری کنن و تکون بدن روی موج درست قرار بگیره، می تونه از همون همسر و همون زندگی، بهشتی بسازه...

جای دیگه استاد دیگه ای میگفت شما فکر نکنید این فقط شمایید که دارید انتخاب می‌کنید، خدا خودش برحسب اون مسیر امتحان و ابتلا و موالید آینده از سلسه ارحام شما و... مقدر کرده که دست شما تو دست کی باشه، و انتخاب شما جنبه تشریفاتی داره و...

درست و کاملش چیه...
  • صحبتِ جانانه

نظرات  (۲۶)

طلاق در این توضیح چگونه توحیح میشه؟
مخالفت با تقدیر؟
پاسخ:
نه نیست
اونم یه بخشش هست
طرف نخواسته یا نتونسته ادامه بده
بلاخره یه راهه که بازه
و راه آخر هم هست
سلام
نمیدونم ه طوری جواب بدم که منظورم رو برسونه اما به نظرم همون طور که معلم با هر شاگردش یه جوری رفتار میکنه خدا هم با هر بندهیه جوری رفتار میکنه. همه اینا درسته و هیچ کدوم کامل نیست. 
مهم اینه که هر شاگردی بدون توجه به قوانین کلی فقط سعی کنه بفهمه معلم چی میخواد بهش یاد بده. 

پاسخ:
سلام
بیشتر و واضح تر نمیشه بگی لطفا ؟
ببین خدا به فرشته ها میگه سجده کنید. فرشته ها میرن سراغ حکمت این دستور. خدا فقط بهشون میگه انی اعلم مالاتعلمون.
یعنی من یه چیزی میدونم شما نمیدونید. همونی که گفتم رو فقط انجام بدید. توی ابتلائات گشتن دنبال حکمتها به نظرم باعث دوری از همون حکمت میشهه. باید عمل کرد. پرسش خوبه اما هیچی جای عمل رو نمیگیره.
پاسخ:
یعنی این دوست من که اووونهمه سختی کشیده
و بعد اونهمه سختی با ازدواج با یه فامیل حالا مادر دو فرزند ناسالم با بیماریهای بسیار عجیب شده، چه فکری باید بکنه! واقعا برام سواله بخت این کیس خاص، به یه شکل عجیبی یه بخت سنگینی روزیش شده که سختی ش تمامی نداره
حسم میگه گزینه ی یک 
کسی که سال کنکور گند بزنه یعنی همون زمان ازدواج 
اینکه بالقوه چی هستش مهم نیست 
چون همون زمان هم بالقوه بوده و خوب بالفعلی در کار نیست 
خدا هم از درونها خوب آگاهه شما نگاه کنی مادر پدر اولیاء همه آدمهای درستی بودن نه اینکه زمان بارداریشون یا مردها زمان انعقاد نطفه خوب شده باشن یا یهویی خوب شده باشن
ازم اول خوب بودن خدا هم بهشون فرزندان رو داده 
پاسخ:
متوجه نشدم راستش منظورتو
ولی در کل دوست دارم دیدگاه های عمیق در این حوزه رو بدونم برای جمع بندی
سلام
لا ادری!

پاسخ:
سلام و رحمت الله

خیلی هم خوب
خیلی منتظر تفهیم این پست هستم چه از طرف خودشما چه دوستان
پاسخ:
دعا کنید برای من هم تفهیم بشه
ببین دقیقا همین جا باید فقط عمل کرد...
فرار که نمیتونه بکنه از سرنوشتش. پس حداقل طوری باید زندگی کنه که نسبت به خودش حس خوبی داشته باشه.
یعنی دقیقا همین جا اصلا نباید دنبال حکمت بود. فقط باید حرکت کرد. به سمتی که فکر میکنیم درسته فقط باید حرکت کنیم. هر وقت بشینه به دور و برش نگاه کنه و سعی کنه در حکمت این اتفاقات غور کنه، همون لحظه اونقدر خستگی و فرسودگی تمام وجودش رو میگیره که ممکنه چپ کنه. چپ کردنش هم اینه که یا نسبت به خودش یا نسبت به خدا احساس بدی پیدا میکنه. برای همین فقط بایدحرکت کنه. غقط باید بجنگه. 
برای بعضی افراد زندگی جنگ سخت تری رو در نظر میگیره. چاره ای نیست. 

پاسخ:
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد



خب وقتی که این زن با این حجم از مصائب ئقتی برمیگرده به عقب و میبینه که اگر حرف برادر دکترش رو گوش داده بود و تن به این وصلت نداده بود نه تنها اینطور نمیشد که امکان سفید بختی داشت
اونوقت چطور حرکت کنه!
این حرف برای کسی که امتحان سختی در زندگی نداره و خوش خوشانه راحته
ولی این کیس که من میبینم شنیدنش هم دشواره
منم یه دوستی دارم. همش مشکل داره...خودش ام اس داره.چندین بار به خاطر حمله ام اس بیمارستان بستری شده...شوهرش قلبش مشکل داره.تا الان یه بار عمل قلب باز کرده...ورشکست شدن. شوهرشو خیلی دوست داره اما شوهره با وجود این که خیلی خوش اخلاقه اما بددله بعدشم دوستم اهل نماز و روزه و خدا اما شوهرش به هیچیییی اعتقاد نداره.دوستم خیلی مذهبی نیست ها ولی نماز و روزه رو داره...
.خواهرش ام اس داره. شوهرخواهره دائم خواهره رو از خونه بیرون میکنه یا دنبال زنای دیگه ست...مادرش وسواس داره...برادر بزرگش ورشکسته فراری بود سالهااا. به محض این که بدهی هاش رو صاف کرد و برگشت سکته کرد مرد. زنداداشه سهم الارث اینا رو بالاکشید....پدرش هم همون طوری مرده بود...برادر کوچیکش علافه، اصلا نمیدونن کجاست...پسرش به همین برادره کشیده دائم دنبال دعوا و خوشگذرونی...ام اس باعث فلجی توی یکی از پاهاش شده. آرایشگره. اما دیگه نمیتونه خوب ببینه. فقط سالنش رو میتونه مدیریت کنه. کارشم عالیییی بود زمان سلامتش. 
با همون پای معیوب که دنبال خودش میکشه توی یکی از شهرستانای اطراف تهران یه سمن تاسیس کرد(همون ان جی اُ) که به خانواده های نیازمند معلول کمک کنه. همشم میگه پایگاه..پایگاه. کلا هم کمکی که از بهزیستی تا الان گرفتن یه ویلچر بوده. دائم در حال تلاش و تکاپوئه. فقط با کمک های مردمی داره اونجا رو اداره میکنه. 
من اینو از اون یاد گرفتم. دقیقا وسط سختی باید دوید. به محض این که توی سختی ایستا باشی، غرق شدی. دنبال حکمت لازم نیست باشی. حکمت مثل نور میمونه خودش به قلب تابیده میشه ما فقط باید تلاش کنیم. 

پاسخ:
این کیس پر مشکل رو تو میبینی فقط
ئلی خودت چه قد از این سختی ها و مشکلی ها داری که در اون سختی ها همچین راهکاری رو فهمیده باشی
یعنی منظورم اینه که آیا از خارج میدان می توان گفت لنگش کن!؟
اون زن وسط اون سختی ها یه چیزی شده که راه افتاده
چی شده، اون چیزه چی بوده
میتونه به عقب برگرده و جبران کنه؟
گفتم که نباید بایسته! دقیقا وقتی برمیگرده و به عقب نگاه میکنه، یعنی ایستاده. 
چه فایده ای از حسرت خوردن هست؟
بالاخره الان توی این زندگیه حالا به هر دلیلی...از الان به بعد باید درست پیش بره. حالا شده دیگه...
پاسخ:
این تیکه ی حالا شده دیگه رو برای خودتم میتونی بگی؟
تو از کجا میدونی من مشکل ندارم یا نداشتم؟
مگه ممکنه هیچ وقتی من هیچ مشکلی نداشته باشم؟ 
اصلا برای چی باید دنبال یاد گرفتن چیزی از کسی باشم وقتی به دردم نمیخورده؟ لابد رفتار اون زن برام مفید بوده که ازش الگو برداری کردم دیگه...

هیچی فقط دیده اگه بشینه اوضاع بدتر میشه. چیزی تغییر نمیکنه و وضع بدتر هم میشه. پس دویده. در طول مسیر به یه چیزایی رسیده. که میشه گفت شخصی هم بوده. 
منم مشکلات خودم رو دارم و ادراکات شخصی خودم رو. فقط چیزی که مشترکه اینه که باید جنگید. 
پاسخ:
نمیدونم دیگه
میخوام بگم از کسی که چشیده و دیده بشنوی، یهویی یه چیزی از جنس علم و  حقیقت  به دلت میشینه، یه یقینی برات حاصل میشه
سیگنال هایی که یه فرد درد کشیده میفرسته ناخودآگاه بسیااااار به جان نشیننده تره
نه؟
اگر همچین کیسی هم کلامت بوده بازم بگو 
نتونم چه کنم؟ باید بگم...
شاید یه زمانایی حسرت به دلم بشسنه ولی باید ازش گذر کنم. 
یه جوری میگی انگار من چون دارم یه راهکار ارائه میدم حتما از یه دنیای دیگه ای هستم.. نه منم سختی کشیدم...حسرت خوردم...داغ دیدم...حتی خیلی وقتا خودمو شدیدددد سرزنش کردم...یه جوری که دلم خواسته از کل زندگی فرار کنم...ولی آدم از خودش و دنیایی که با تصمیمات خودش میسازه، نمیتونه فرار کنه. پس بهتره حداقل یه جوری زندگی کنه که از الان به بعد .رو از دست نده وگرنه حجم حسرت و سرخوردگی احساس یاس هر لحظه بیشتر میشه. با هر انتخابی که فرصتش رو از دست میده یا غلط انتخاب میکنه.
تنها چاره همینه. فقط تمرکز کنیم روی جنگ با زندگی. نه هیچ احساس خورنده دیگه. حسرت اونقدری خوبه که حواسمو جمع کنه دیگه تجربه غلط قبل رو(حالا با یه شکل جدید یا فرم متفاوت) تکرار نکنم. ولی اگه بیشتر بشه و باعث بشه من خودمو توی جنگ زندگی ببازم خوب نیست.
اشتباه این خانوم ازدواج نبوده بلکه انتخاب غلط برای ازدواج بوده اونم زمانی که یه آدم مطلع و متخصص بهش هشدارداده. خب بازم انتخاب هایی هست که ممکنه آدمای متخصص بهش هشدار بدن. اونجاها حواسش رو جمع کنه. زندگی برنمیگرده عقب . تلخی اون انتخاب غلط همیشه هست ولی خب حداقل با انتخابای غلط بعدی بدتر نمیشه.
پاسخ:
ببین این انتخاب غلط کل زندگیشو گرفته
خیاط خوبی بود که بخاطر اوتیسم و دوشن بچه هاش نمی تونه ادامه بده
شوهرش فقیره
با کمک خانواده ش میگذرونه
این انتخاب غلط انداختدش روی ریل بدبختی

این اشتباهاتی که تا ابد گریبان گیرته رو چجوری باید رد کرد!
آره قبول دارم. این قضیه علم و حقیقت رو کاملا درک میکنم. اما میدونی چه طور شد که من درک شخصی اون خانوم رو درک کردم؟ یه چیزی بین من و اون خانوم مشترک بود که باعث ایجاد اتصال شد. من و اون خانوم هر دو امیدوار بودیم. خودم رو نمیگم اما این دوستم همیشه امید داره. میگه حتما یه راهی هست که این مسئله فعلی پیش روم رو حل گنه. منظورم این دست مشکلات بزرگش نیست ها. مسائل روزمره. خیلی در لحظه همه باورهاش رو به کار میگیره. پررنگترین باورش هم همین امیده. بهش روحیه جنگیدن میده این امید.
این که این باور ه طوری در وجودش شکل گرفته، یکم به خاطرشخصیتشه. یکم هم تلقینه دائمی. دقیقا به زبون میاره که میدونم یه راهی هست...حالا درست میشه...یه کاری میکنیم... همش همین طوری حرف میزنه...مثبت حرف زدن که میگن ها، همینه. 
نمیدونم...شاید ادراک شخصی اون خانوم هم همین امیدواری توی سختی هابوده. همون باوری که باید توی سختی ها شکل بگیره. شاید بزرگترین باوری که باید این دوستم یاد میگرفته و با وجودش و رفتارش به دیگزان یاد میداده همین باور امید بوده. اما به نظرم دوست تو هم قراره توی این سختی ها به باوری برسه و توی وجودش و رفتارش این باور عمیق بشه طوری که وقتی کنارش بشینی و باهاش حرف بزنی، اون باور توی لحظاتش بروز پیدا کنه و بهت یاد بده. 
به نظرم فقط باید بجنگه تا باور شخصی خودش رو پیدا کنه. بعد وقتی کنارش قرار بگیری اون باور با همون شکل علم و حقیقت بهت تزریق میشه. اون آدم میشه سرچشمه و به تو منتقلش میکنه. 

متوجه حرفام شدی یا گنگ گفتم؟!
پاسخ:
یکم متوجه نشدم


بیین وقتی منطقی و دودوتا چهارتا ببینی از هر چند نفر آدم با این همه مشکل یکی پیروز میشه؟
خب آدم سست میشه
هر دوشون هم اتیسم دارن هم دوشن؟
دوشن خیلی دردناکه!

اولا خانواده ش خیلی هم افتخار کنن که دارن هزینه زندگی دوتا طفل معصوم رو میدن. ثانیا بزرگی و کوچیکی مشکل باید توی نگاه خودمون باشه وگرنه همممون با این دست انتخابای حسرت آفرین مواجهه شدیم پاشم خوردیم. پس معیار بدبختی نگاه عموم نیست بلکه نگاه شخصی ما به مشکلمونه. 
بدبختی و خوشبختی تا حد زیادی به باور ما بستگی داره.

نمیشه منطق آماری رو اینجا به کار برد. مسلما وضع بنی بشر اکثرهم لایعقلونه ولی خب هستن کسایی هم که پیروز بشن. به نظرم پیروزی درک اون باور و علم و درک شخصیه. اون تجربه قلبی که باید بفهمی و به بقیه تزریق کنی. پیروزی توی همچین جایگاهی اینه. وگرنه مشکلات و تلخیشون میمونه. ولی دیگه بهشون توجهی نمیکنی. چون لذت اون درک شخصی اونقدر زیاد میشه که بهت در حین تلخی آرامش میده. 
اینم بگم که دقیقا همین نگاه آماری و دو دو تا چارتا کردن، همونه که میگم نایست و نگاه نکن! فقط بجنگ و حرکت کن. لزومی به تحلیل نیست الان. الان فقط باید جنگید. نه که اصلا تحلیل نگنه ها. ولی فقط انتخاب های ذوبروش رو و نه انتخابی که فرصتی برای برگردوندنشون نیست. 

کجاش رو متوجه نشدی بگو تا توضیح بدم.
پاسخ:
هردو دوشن دارن
یکی شون اونیسمم داره


چقدر خیال راحت میگی...
سخت نیست؟
بدبخت نیست این فرد؟




مفهوم رو نگرفتم از کل حرف
نه نیست. گفتم که به نگاه من و تو و کی و کی ربط نداره. به نگاه خودش ربط داره. 
چه طور اون دوست من وسط اون همه سختی احساس بدبختی نمیکنه؟ 
میگم که...اصلا من از خودم نمیگم. دارم از یه دوستم میگم که برات توضیح دادم چه قدرررر مصیبت کشیده و داره میکشه. تازه جدیدا باهاش حرف نزدم. هر وقت زنگ میزنم یه مصیبت جدید دامنگیرش شده.
تازه این دوست تو داره میگه من یه انتخاب غلط کردم. این دوست من انتخاب غلطی هم نداشته. همه چیز واقعا خارج از توانش پیش میاد.

مگه میشه مصیبت سخت نباشه؟! یه چیزی اون ور تر از سخته. جون آدم در میاد تا تموم بشه. اسمش روشه. مصیبت...دارم میگم باید جنگید...اون وقت میگی سخت نیست؟! آدم وسط این بحبوحه فقط با حرکت میتونه درد رو کم کنه. 
فکر کن امام حسین علیه السلام وسط روز عاشورا توی میدون جنگ زار میزده...گریه میکرده...اما بدبخت بوده؟ احساس بدبختی میکرده؟ دست از جنگ کشیده؟ نه ولی درد کشیده...مصیبت همینه. شکل تلخ(یعنی حتی بیننده تلخیش مصیبت رو درک میکنه)، بوی تلخ(یعنی حتی تعریفشم که بکنی تلخیش درک میشه)، طعم تلخ(یعنی وقتی درگیرش بشی تلخیش توی دهنته) اما باید قورتش بدی. تازه امام حسین علیه السلام وسط این مصیبت هیچ تقصیری هم نداشته. 
پاسخ:
نمی دونم واقعا چی بگم
من یادم میاد توی ریاضیات، تا وقتی یه سوال از یه مبحث داشتم، و اون سوال جواب نمی گرفت سراغ مبحث بعد نمی رفتم، شک دار درس نمی خوندم
حاصلش شد موفقیت در درس در اون مقاطع
ولی روحیه ی گیر دادن برای کشف حقایق همراهم مونده
گیر می دم به یه سوال تا...


اونجا که گفتی مثل معلم برخورد میکنه خدا، اونو توضیخ میدی ؟
دارم میگم باور عمیق دوست من امیدواری بوده و دوست تو هم اگر بجنگه و حرکت کنه احتمالا به چیزی از جنس همون باور عمیق و نورانی میرسه. 
من کنار دوستم امید میگیرم. اون شده سرچشمه امید. حتی به دوستم فکر هم میکنم ته دلم امیدوار میشم. هرکسی توی مصتئب زندگیش به یه باور عمیقی میرسه. دوست تو هم باید اونقدر بجنگه تا به باور عمیق خودش برسه. اون وقت وقتی کنارشی حس بدبخت بودن نمیگیری بلکه حس اون باور عمیق رو میگیری. مثلا محبت بی دریغ..‌مثلا فانی بودن دنیا...مثلا تعادل در خوشی و غم...
هر کدوم از اینا یه بخشی از حکمته. که میشه باورای عمیق بعضی انسان های خودساخته. این آدمای خودساخته فقط توی دل مصیبت تونستن رشد کنن. 
اون دوستت هم باید بجنگه تا به باور عمیقش برسه و حکمت اون اتفاقات رو درک کنه. 
درسته که این مصیبت ها به خاطربی توجهی و یه انتخاب غلط بوده، ولی اگه بجنگه میتونه تبدیلش کنه به نفع و خیرش رو دریافت کنه.
پاسخ:
میتونی اینو در جایی که خودت درگیری بگی؟
یعنی تکلیف میده بهمون تا درس رو بفهمیم اما چون هرکس استعداد شخصی خودش رو داره تکالیف کاملا شخصیه.
اما ماها مثل بچه هفت هشت سالمه میمونیم. نمیشه با اون بچه در مورد اهداف آموزشی صحبت کرد . چون درک نمیکنه. فقط باید بهش گفت تکالیفتو بنویس تا درساتو یاد بگیری. بعد که نوشت و تمرین کرد اون دروس براش درونی میشه.کاملاتوی ذهنش جاگیر میشه. خدا داره با ما این جوری برخورد میکنه. حرف زدن در موردعلت تکایف دادن فقط وقت بچه رو تلف میکنه. هرچی اون بچه در مورد اهداف آموزشی صحبت کنه باعث نمیشه که مثل زمانی که تکالیفش رو انجام میده درس رو یاد بگیره. چون اهداف آموزشی رو اگر توی حرف درک میکرد که نیازی به آموزش نداشت. 

میتونی اینو در جایی که خودت درگیری بگی؟

میدونی چند بار با شکلای مختلف توی این پستت اینو ازم پرسیدی؟! :)
مگه من موضوعیت دارم؟! یا مگه من قراره به دوستت حجت باشم که اگه تونستم پس دوستتم میتونه و اگه نتونستم پس دوستت نتونه؟ من صرفا دارم یه سری حقایق رو بیان میکنم. شاید بهره م در عمل، از این حقایق کمتر از دوستت باشه، شایدم بیشتر...اما مسئله درست اینه که حق بودن این حرفا زیر سوال نمیره. 
هممون باید بتونیم این حرفا رو تا جایی که میتونیم در عمل پیاده کنیم. منم ممکنه افت و خیز داشته باشم در جایگاه خودم. مگه من کیم؟ صرفا گوینده این حرفا. 
حجت من نیستم. حجت امام حسین علیه السلامه. حجت حر ریاحیه. ببین به خاطر انتخاب غلط حر همه اون واقعه دردناک توی کربلا شکل گرفت اما اون انتخاب غلط باعث ایستایی حر و غرق شدنش نشد. نرفت یه گوشه بشینه گریه کنه. رفت پیش خود امام حسین علیه السلام. یعنی خواست با انتخابای درست بعدی جبران کنه. جبران شد؟ خود واقعه تلخ پیش رفت. اما حردیگه طاغوتی نبود. تا آخرم تلخی اون انتخاب غلط کام حر رو تلخ کرده بود ولی جلوی جتنگیدنش برای حق رو نگرفت.
حجت اینه نه من که امروز و فردام معلوم نیست.
من شاید بتونم بگم شایدم نتونم. اصل حرف که خدشه ای بهش وارد نیست. 
بعدشم گفتنش که مطرح نیست. عمل بهش مطرحه. بببن اون دوست من هیچ وقت نمیگه امیدوار باش. اما کنارش که هستی یا باهاش حرف میزنی حس امیدواری درونت رو پر میکنه. شاید یکی دیگه کتاب کتاب در مورد امید حرف زده باشه و اون دوستم خواننده اون کتاب بوده باشه، ولی دوستم بهتر از نویسنده امیدواری رو بروز داده باشه.
کدوم امیدوار ترن؟ دوستم یا نویسنده کتاب؟





پاسخ:
ببین من که ازت می پرسم منظورم توی شخص نیست
منظورم اینه که با چه عقبه ی فکری و با چه عمقی داری همچین نسخه ی کلی ای مطرح میکنی
درواقع دنبال همون نفس گرمی هستم که یکی مثل ائن دوستت داره
یکی که سوختنی هاش سوخته ولی دادار ددودی نداره
یکی که چشیده و عمیییق فهمیده


مثال حر جالب بود


بنظرم جا داره بیشتر هم بگی

عجب...
پاسخ:
چرا؟
درسترین کار عمل به حرف درسته. حرف زدن در مورد عمل درست فایده ای نداره.
هرچی حرف بزنیم بازم حرکتی نیست. سرجامونیم. فقط باید واقعا حرکت کنیم. 
به دوستت بگو بجنگه. فقط همین. هیچ چاره دیگه ای نیست. احساس بدبختی و حسرت برای گذشته ها واقعا دردی دوا نمیکنه. اگر حرکت کنه هم درد هست ولی حرکت جلوی بیشتر شدنش رو میگیره.
پاسخ:
این آدم دوروبرش بسته س
و اینکه تلاش و حرکت براش باید مصداقی پیداکنه، اون مصداقه رو پیدا کردن خودش داستانیه
یعنی چی بسته ست؟
پاسخ:
یعنی شهر کوچیک
تحصیلات کم
شرایط معیشتی در مضیقه



دوستم نیست ها، فامیلای همسرم میشه
خودش دوست داره حرکت کنه؟
تا اراده شخصی نباشه هیچیییی جواب نمیده. این سنت خداست.
پاسخ:
خب سوادش خیلی کمه
جوونه ها
من به عنوان بیننده ی این واقعه و زندگی های روبه راه و روبه چاه مختلف برام سوالات پیش میاد در واقع
وگرنه این خانم معتقده تقصرکار زن عموی بدجنشش بوده که نذاشته این ازدواج سطح بالاتری کنه و اینم مجبور شده به خواستگار سطح پایین جواب بده و فوقع ما وقع 
سلام
سال نو مبارک
من با نظر استاد اول موافقم. دقققیقا حس میکنم خداوند همسر هم شان خود شخص در نظر میگیره و البته شاید ما نتونیم این هم کفو بودن رو درک کنیم و این در صورتی هست که در نقشه خود خدا بازی کنی؛ نه خودت برا خودت بدوزی و ببری. یعنی بسپری دست خدا بعبارتی تفکر و توکل.
پاسخ:
سلام و رحمت

می دونید
من فکر می کنم که اینا همه درسته
ولی اون مثال خانم پیچک که گفت معلم و شاگردای مختلف و هرشاگرد یه راهکار...
اون احتمالا یه حرفایی برای کشف داره
سلام. 
بعد از مدتها.

شما وقتی توی قطار تهران - مشهد نشسته باشید، هر چقدر هم واگنها رو به سمت تهران قدم بردارید، باز در حال رفتن به سمت مشهدید. درسته؟ حتی اگه تمام واگنها را در حالت دویدن باشید.

شما در حال حاضر اختیاری برای برگشت به مبدا ندارید. بلکه در حال طی مسیری هستید که خودتون پیش تر انتخاب کردید. پس به نوعی هم اختیار در انتخاب دارید و هم دیگه اختیاری ندارید. 

در پاسخ به سوال این پست هم همین نگاه قابل طرحه. در انتخاب همسر، بنا بر رفتار عوالم انسانی و طبیعی ماوراء، بخشی از نتیجه، محصول عملکرد مختارانه شماست. و بخشی هم خیر. اما عملکرد شما تاثیر غیر قابل انکاری بر بخش دیگر دارد. 
پاسخ:
سلام و رحمت الله

ممنون میشم بیشتر توضیح بدین
مثلا اینکه اختیارما نسبتش با اون خیری که گفتید چطوریه
و اینکه اون قطاری که انتخاب کردی سوار شدی و برعکس توش میدوی مصداقش با ازدواج چیه
سلام

برای سوال اول، به نظرم هردوش

بخش دوم رو قبول ندارم. چون خدا مثل ما نیست و قیاس ایشون هم در مورد کنکور صحیح نیست. خدا به خاطر یه دوره کوتاهی همه قبل مارو کنار نمیذاره و مارو در معرض سختی مضاعف قرار بده به خاطر اشتباه مقطعی، مگر این که اون اشتباه، خیلی بزرگ باشه.
مثل بداخلاقی شدید با پدر مادر که ممکنه مرگ آدمو جلو بندازه و مواردی از این دست.

با پاراگراف چهارم موافقم. رفتار ما در شرایطی که داریم باعث حال خوب یا بد ما در اون شرایطه

پاراگراف آخر هم درسته، اما ممکنه خدا آپشن های انتخاب مختلف برای ما گذاشته باشه که ما با انتخاب بهتر می تونیم به جایگاه و شرایط بهتر برسیم.
اگر اختیار انتخاب متعدد نداشتیم و همه چیز جبری بود دیگه ثواب و عقاب در مورد انتخاب هامون مطرح نبود. دیگه رشد معنی نداشت.
پاسخ:
ممنون از شما

بله نهایتا ما آزمون هایی داریم...
در مورد اون بنده خدایی که مثال زدید، اولا دعا میکنم شرایطش بهتر بشه.
اما امیدی که خانوم پیچک گفتن خیلی مهمه. ربطی به سواد و اینا نداره. باید امید داشته باشه که شرایط بهتر میشه. امید بیاد اراده جنگیدن هم میاد. امید نباشه آدم نابوده.
این هارو هم باید دیگران کمک کنن امید پیدا کنن.

این امتحان خودشون هست، امتحان اطرافیانشون هم هست.

اینم در مورد خیلیا شیوع داره که موقع سختی و مشکل میره سراغ مقصر، این یه راهکار ذهنی درونیه برای فرار از مشکل. حالا مقصر هم معلوم شد؟
حالا باید چی کار کرد؟ باید نشست و زار زد؟ یا باید ادامه داد و حرکت کرد؟

قطعا باید ادامه داد؟
اما چه طوری؟
باید جنگید؟
اما بازم چه طوری؟

آدما چند دسته ان. یکی مشکلاتش شبیه سرماخوردگیه، خودش می تونه از پس خودش بر بیاد، یکی نه فلج شده، بنزین تموم کرده، باید هولش داد. باید کمکش کرد. برا همین میگم این امتحان اطرافیان این خانواده هم هست.
هم در کمک برای رفع مضیقه مالی، هم کمک عاطفی و روحی روانی

پاسخ:
بله امتحان همه اطرافیانه هرکی به نوعی و به یه سطحی...
و خیلی هم به کمک از بیرون نیازه شاید
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • در مورد پست که واقعا خیلی واسم سخته نظر دادن. چون اعتقادم اینه که حساب کتاب خدا اصلا چیزیه بیرون تصور و فهم و ادراک ما ...
    بنده خدا 
    شرایط دشواریه
    یه مدت با یک سری شاگرد داشتم که همه ی اون نازنین ها از ایتام بودند، یعنی زندگی هاشون خیلی عجیب غریب بود. از شدت مشکل. اصلا به لحاظ روحی من که فقط شنونده بودم کشش نداشتم و می بریدم. اوضاع اقتصادی شون رو هم که نگم. کلاس ها رو که میومدن، بعد از هر ترم می رفتن پول ایاب و ذهاب شون رو می گرفتن. یه مدت چالش داشتیم که به دلایل مختلف نمیومدن. 

    بعد از اون ما افتادیم توی شرایط وحشتناک اقتصادی، به حدی که پول بیرون رفتن از در خونه رو هم نداشتیم. اون موقع ها همش تو فکر اون بچه ها بودم. اصلا دل و دماغ نداشتم و خلاصه داغون. فهمیدم که اون موقع اصلا نمیفهمیدشون و توی این شرایط سخت شاید یه خرده به دردشون میرسیدم. جالب بود برام که وقتی توی یه موقعیتی باشیم، چه همه چی عوض میشه. من که امید دهنده به بچه ها بودم به لحاظ روحی، خودم امید داشتم اما دیگه قوای روحی و جسمیم یاری نمی کرد. 
    پاسخ:
    چه دردناک...
    ولی متوجه نشدم چرا این رو بیان کردی خواهر جان!
    راجع به اون خانم که توی نظرات گفتم بودشاید!
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • بله. در مورد ایشون گفتم.
    یعنی میگم واقعا سخته جای یه نفر دیگه خودشو آدم تصور کنه و بهش راهنمایی بده. واقعا درد اون رو نمی تونه بچشه به اون وجهی که خودش باهاش دست و پنجه نرم می کنه.
    پاسخ:
    بله واقعا نمی‌شه تصور خیلی درستی داشت از دور
    و همچنین که دلسوزی بیشتر از خدا هم لازم نیست

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">